قاسم قادری (قادر)
قلم قاصر به انشای سجایای ابوطالب
خرد درمانه و حیران و شیدای ابوطالب
علی را باب خوش منظر گرامی عم پیغمبر
خدایی چهره ای بنگر به سیمای ابوطالب
سخن سنج و قَدَر قدرت عرب را مایه عزت
برازد این چنین خلعت به بالای ابوطالب
عرب را مرد میدانها عجم را فخر ایوانها
درون قلب انسانها بود جای ابوطالب
گل توحیید بوییده، ره حق بس که پوییده
ملک همواره بوسیده، کف پای ابوطالب
حرم را خادم و مَحرم،نبی را یاور و همدم
به جز حق نشنوی یکدم،تو از نای ابوطالب
کلید کعبه در دستش صفا و مروه سرمستش
خدا داده همه هستش به ابنای ابوطالب
منم مداح او (قادر) ز لطفش حامد و شاکر
کند شرمنده ام آخر عطایای ابوطالب
یقین دارم که در محشر ز دست شاه دین حیدر
بنوشم باده ی کوثر ز مینای ابوطالب
قاسم قادری